به گزارش قدس آنلاین به نقل از ویژه نامه بیت المقدس؛ در شماره قبل و در بخش اول از این یادداشت به بررسی ریشه های سیاسی برنامهریزی بلند مدت قدرت های فرامنطقه ای برای تجزیه منطقه غرب آسیا پرداختیم و این سوال را مطرح کردیم که «آیا این طرح های تجزیه خاورمیانه تنها یک بحث سیاسی است و یا ریشه در مباحثات تاریخی دارد؟» اکنون در بخش دوم در مقام پاسخ به این سوال بر آمده ایم:
در پی جنگ کشورهای عربی و اسرائیل، مردم این کشورها در اتفاقی نادر که شاید از دوره عباسی به بعد چنین موردی تجربه نشده بود، ملیت عربی خود را بروز داد و پایتختهای عربی با همراه شدن با یکدیگر تصمیم به تحریم نفتی کشورهای حامی اسرائیل گرفتند. این تصمیم به منزله یک شوک برای جهان غرب بود و طبیعتا باید اقدام مقتضی در مقابل آن انجام میگرفت. در چنین وضعیتی مشاور امنیت ملی و ویزر خارجه دولت نیکسون، هنری کسینجر، دستور برگزاری نشستی با هدف فهم راههای ممکن برای از بین بردن روحیه ملی-عربی ایجاد شده در جهان عرب را داد.
بر اساس اسناد منتشر شده نخستین نشست رسمی در این راستا در ژوئن سال ۱۹۷۸ در دانشگاه پرینستون برگزار شد. ریاست این نشست را برنارد لوییس شرق شناس یهودی الاصل بر عهده داشت. با این انتصاب بود که لوییس پروژه فکری تجزیه جهان اسلام را که بعدها به عنوان پروژه «خاورمیانه بزرگ» شناخته شد بر عهده گرفت.
برنارد لوییس متولد لندن در سال ۱۹۱۶ در خانواده ای یهودی است. نخستین فعالیتهای خاورمیانهای او به سالهای دبیرستانش که در آن زمان اقدام به یادگیری زبان عبری کلاسیک و مدرن میکند، باز می گردد. لوییس بر اساس خاطرات خود فردی متدین و از خانواده ای متدین و متعصب یهودی است. او بعدها در کنار تحصیل در رشته حقوق در رشته تاریخ نیز به تحصیل میپردازد که در این رشته بر تاریخ خاورمیانه تمرکز میکند.
او با پایان تحصیلاتش به تدریس در رشته تاریخ می پردازد که همزمان میشود با جنگ جهانی دوم و به این ترتیب او راهی واحد اطلاعات ارتش انگلیس میشود.
لوییس در خاطرات خود از اطلاعات ارتش می نویسد: «در مصاحبه استخدامی ارتش شرکت کردم. سوالات متنوعی پرسیدند و گفتند که نظرشان نسبت به من مساعد است و البته باید مصاحبه دوبارهای انجام شود. چند وقت بعد یک بار دیگر دعوت به مصاحبه شدم. در این مصاحبه گفتند که من میتوانم به خدمت ارتش درآیم.
افسر مصاحبه کننده گفت که -با توجه به تسلط من به زبانهای اسلامی- باید راهی یگان سوارکاری ارتش بشوم!
تعجب کردم، گفتم: ما الان در سال ۱۹۳۷ هستیم، دیگر کسی اسب سواری نمیکند.
افسر جواب داد: لرونس عربستان را شنیده ای؟
گفتم: بله
ادامه داد: او اگر اسب سواری بلد نبود نمیتوانست آن کارها را بکند.
به این ترتیب برای چندین ماه مشغول آموزش اسب سواری عربی و رقص شمشیر به هنگام اسب سواری بودم».
لوییس در خاطرات خود به صراحت مینویسد: در آن دوره چنان تجربیاتی را پشت سر گذاشتم که تا ابد بازگو نخواهم کرد!
وی با پایان جنگ جهانی بار دیگر وارد فعالیت دانشگاهی میشود اما این بار او نه یک محقق صرف که یک افسر اطلاعاتی ماهر نیز بود.
پژوهشهای لوییس در مورد تاریخ معاصر خاورمیانه و نیز مذاهب مختلف منطقه برای سالهای متوالی ادامه داشت تا این که او با نشست دانشگاه پرینستون توانست از مقام یک استاد دانشگاه بودن به یک ایدئولوگ سیاسی و عملیاتی تغییر جایگاه بدهد. دیدگاههای او از دهه هشتاد میلادی تاکنون یکی از تاثیرگذارترین اندیشهها در تشکل نظام سیاست خارجی آمریکا بوده است و افراد سرشناسی همچون کسینجر، برژنسکی و هانتینگتون تحت تاثیر او بودهاند.
اندیشههای او که تحت عنوان «پلان لوییس» شناخته میشود از دهه هشتاد تاکنون دورههای تحول و تغییرات مختلفی را پشت سر گذاشته است اما نقاط اساسی آن که عبارت است از تجزیه کشورهای منطقه، همواره ثابت بوده است. بر اساس این طرح که از دریای مدیترانه تا هندوستان را شامل میشود کشورهای منطقه براساس تمایزات مذهبی و قومی تبدیل به کشورهای کوچکتری میشوند. این طرح را با دو عبارت «لبنانیزه» و یا «بالکانیزه» شدن خاورمیانه نیز تعریف میکنند.
در این طرح لوییس نوع حاکمیت روم باستان شبیه سازی شده است. به طوری که اقوام و مذاهب مختلف دارای جایگاهی دولتمدارانه میشوند و اختیارات اداری دولتی به آنها داده می شود به طوری که به عنوان دولتهایی کوچک میتوانند زیست سیاسی داشته باشند اما دولت روم با توان نظامی بالای خود توان اداره امپریال آنها را دارد.
نخستین بار که مسئله نشست غیرعلنی متخصصان تاریخ و شرق شناس غربی در دانشگاه پرینستون علنی شد توسط یک نشریه تاریخ نگاری در ترکیه بود. در این نشریه تاکید شده بود که با در نظر داشتن نقشه اسرائیل و چشم اندازهای توسعه آن در دانشگاه پرینستون به این نتیجه رسیده شده است که باید کشورهای منطقه خاورمیانه با توجه به ویژگی های مذهبی و قومیشان تجزیه شوند. در همان خبر تاکید شده بود که همه این دولتهای کوچک تحت یک فدراسیون و یا کنفدراسیون اداره خواهند شد و با یکدیگر وارد مراوده میشوند.
دومین خبر در مورد این نشست را نیز نشریه ای آمریکایی با نام EIR Executive Intelligence Review در تاریخ ۹ سپتامبر ۱۹۸۰ منتشر کرد. در این نشریه نوشته شده بود: لوییس در این نشست به حمایت و همراهی با اندیشههایی که معتقد به باز ترسیم فراگیر مرزهای خاورمیانه بودند پرداخته است. پروژه باز ترسیم مرزهای خاورمیانه به صورت مخفیانه از سال ۱۹۸۰ در دانشگاه پرینستون آغاز شده است. به استناد یک منبع عربی، در این نشست به بررسی طرحی که به بیان شیوه اداره حکومت عثمانی بر مناطق مختلف خاورمیانه میپرداخت پرداخته شد. نکته جالب آن است که نخستین اطلاعات موثق مبنی بر چگونگی باز ترسیم مرزهای خاورمیانه در نشست دانشگاه پرینستون از اسرائیل بیرون آمد. بعدها لوییس با روی کار آمدن دولت جورج بوش توانست قدرت اقدام بیشتری برای خود کسب کند و گامهایی عملی برای تجزیه عراق برداشته شود.
در شماره آینده به بررسی پیشگویی هایی که در مورد تجزیه عراق از سوی نویسندگان صهیونیست بیان شده بود خواهیم پرداخت.
ویژنامه بیت المقدس دوشنبه هر هفته ضمیمه روزنامه قدس منتشر می شود.
نظر شما